نامه یک مرغ به دخترش

عزیزم،دخترم،مرغکم...
نامه یک مرغ به دخترش

وقتی این نامه رو می خونی، من احتمالا یا کالباس شده باشم، یا در حال بریون شدنم و یا سر یه سفره منتظر حمله مردمی ام؛ اگه نخواستم این نامه الان به دستت برسه، واسه این بود که نمی خواستم وقتی از سرنوشت محتومت (که از زمان جد بزرگت بوده و تا ابد هم ادامه داره) خبردار میشی، خودکشی کنی و یا با بچه خروس همسایه  بزنی به کوه و بیابون. می دونم تو هم مثل هر مرغ دیگه ای دوس داری بچری، اما خب دنیا گربه زیاد داره و باید مواظب باشی که راهو اشتباه نری. خبر دارم که دلت پیش اون بچه خروس گیر کرده، (آخه چند بار دیدمتون که یواشکی با هم قد قد و قوقولی قوقو می کنین و... بگذریم)، اما دخترم هر کاری یه رسم و رسومی داره. باید مراقب باشی که از خط قرمزا رد نشی و آبروی خونوادتو حفظ کنی. البته سخته، درک می کنم، منو باباتم این روزا رو داشتیم؛ حالا نگران نباش، با بابا خروست صحبت کردم قرار شده با باباش حرف بزنه تا بیان خواستگاریت. حیف که اون موقع من دیگه نیستم تا خانوم شدنتو ببینم و کیف کنم. دخترکم، قصدم از نوشتن این نامه بیشتر این بود که بهت بگم دنیا هم خوشی داره هم ناخوشی؛ آره، در نهایت سرتو می برن و یا می پزنت، یا بریونت می کنن و یا خیلی شانس بیاری،کالباس میشی، ولی یه روزایی هم هست که ارزشت کلی بالا میره. تو اون روزا، همه در موردت حرف میزنن، واست جلسه میزارن و میری رو جلد روزنامه ها. اصلا راحت بهت بگم، اینقدر با ارزش میشی که اگه کسی تو رو داشته باشه، یه جورایی خوشبخت به حساب میاد. میخوام بهت بگم نه وقتی مهم شدی، خودتو بگیر و قد قد کن، نه وقتی خواستن سرتو ببرن، غصه بخور؛ یادت باشه مرغکم که  دنیا ارزش این همه قد قد رو نداره.

مراقب خودت باش؛ می بوسمت؛ نوک نوک

برچسب‌ها :

دیدگاه‌ها

عالی بود لایک دارین

افزودن نظر جدید